سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهید سرتیپ پاسدار رحیم فعال
چشم زخم راست است و افسون راست ، و جادوگرى حق است و فال نیک درست و فال بد نه راست ، و بیمارى از یکى به دیگرى نرسد و بوى خوش بیمارى را بهبود دهد ، و عسل درمان بود . و سوارى و نگریستن به سبزه درمان بیمارى . [نهج البلاغه]
 
 
=======
================
=======================
تقدیم به روان پاک آن شهید سفر کرده، امیدوارم شفیع ما در روز حشر باشد
========================
================
=======
و
باز هم ما ماندیم و کوله باری از گناهانی که فقط خدا می داند .
ولی خداتو راهمچو پرنده سبک باری را که خود پرورش داده بود حیف دید که فقط بمیرد و شهید نبیندش و در ابتدای نامش نام والای شهید قرار ندهد.
به خدا قسم به عنوان یک  سرباز کوچک در حد توانم از هیچ تلاشی برای معرفی شخصیت والای تو به جهانیان دریغ نخواهم کردتو که در حسرت دردوتنهایی من، دست مهربانت را به سویم گشودی
======================================
=============


شهید رحیم فعال در دامان پر عطوفت خانواده ای نجیب ودین باور از اهالی ارومیه از توابع استان آذربایجان غربی متولد شد .دوران کودکی ونوجوانی خود را با کار مستمر وتحصیل پشت سر نهاد. وی به عنوان جوانی متدین همراه با اندوخته های معنوی وعلمی آماده پذیرائی مسوولیت های بزرگ زندگی شد ودر مسیر کمال وبالندگی گام برداشت .

 قبل از انقلاب وی دوشادوش سیل خروشان مردم علیه رژِیم ستم شاهی فعالیت خود را شروع و در جهت سرنگونی رژیم پلید شاهنشاهی فداکاری نمود. او انسانی مهربان ، فروتن ، زحمتکش و مقاوم بود. برپایی نماز ، شرکت در مراسم دعا و نیایش و هیأت های مذهبی به روح مقدسش صیقل می بخشید .

وی با مشکلات و مصائب زندگی با صبرو حوصله برخورد می کرد و اطرافیان را هم به این امر تشویق می کرد.

وی پس از به ثمر رسیدن انقلاب عزیزاسلامی به جمع پاسداران کمیته انقلاب اسلامی درآمد و اوج شکوفائی شخصیتش در این مرحله از زندگی برای خدمت و انجام وظیفه به امت مسلمان کشورمان به معرض ظهور در آمد.
شهید رحیم فعال در صحنه های پرخاطره دفاع از انقلاب جانانه حضور پیدا کرد ودر درگیری با ضد انقلابیون در شهرستان پیرانشهر به افتخار جانبازی نائل آمد.
در جبهه های حق علیه باطل به رشادت ، ایثار و افتخار آفرینی پرداخت و خدمات بسیاری در خطوط مقدم جبهه ها انجام داد.

شهید فعال از بدو استخدام به رغم  لیاقت های شایان توجهی که داشت مسوولیت های بسیاری را عهده دار بود که از آن جمله رییس ستاد کمیته انقلاب اسلامی آذربایجان غربی، رییس بارزسی فرماندهی انتظامی آذربایجان غربی ، جانشین استان اردبیل ، اصفهان و فارس ایفای نقش نمود ودر طول مسوولیت های خود همواره سربازی سخت کوش ، شجاع ونسبت به زیردستان مهربان و رئوف بود.

 شهید رنج دوری از زادگاه خود را به قصد قرب الی الله به خود هموار ساخته بود ودر استانهای اردبیل ، اصفهان ، فارس و قزوین چهره ای آشنا دلسوز و فداکار بود. سیمای مصمم این سردار دلاور اسلام حکایت از تعهد و ایمان وی می نمود . سرانجام در تاریخ 9/3/83 هنگامی که از شروع به کار وی در استان قزوین به عنوان فرمانده انتظامی استان بیش از یک هفته نمی گذشت که  در بازگشت از مناطق زلزله زده قزوین ، هلیکوپتر آنها دچار سانحه شدگردید و با قلبی مالامال از عشق معبود دعوت حق را لبیک گفت وبه یاران شهیدش پیوست.

=======================================
نحوه آشنایی
 
در یکی از شبهای سرد زمستانی آذر ماه سال 72 ،در شهر زیبای ارومیه ،که مغز استخوان انسان  از سرما می ترکید ، در قرار گاه  نیروی انتظامی خیابان کاشانی شهر ارومیه مرا به عنوان نگهبان درب ورودی قرارگاه گذاشتند .

لازم به ذکر است که روز قبل مارا بعد از دوره آموزشی از شهر جهرم به ارومیه ارسال نموده بودند و من بین 700نفر از سربازان ، اول شده و درجه سرجوخه ای یعنی بالا ترین درجه سربازان دیپلم در نیروی انتظامی را گرفته بودم .
ساعت حدود 11شب بود که ناگهان متوجه ورود فردی با درجه سرهنگ تمامی به قرارگاه شدم بعد از احترام گذاشتن ،ایشان پیش آمده و با من دست داد که بعد از گذشت 16سال هنوز حرارت دستانش را احساس می کنم انگار می دانست که من بعد از شهادتش این مطالب را برایتان بازگو خواهم کرد .

سپس به گرمی از حالم پرسید من که متوجه شدم  دلش به دلم گره خوده شروع به درد دل با ایشان نمودم و گفتم فکر نمی کردم که با توجه به نفر اول شدن و دریافت درجه مرا به عنوان نگهبان آن هم به محض ورود به شهرتان ،بگذارند .انگار منتظر شنیدن این حرف بود و بلافاصله گفت: فردا به بازرسی ناحیه بیا گفتم چگونه ،گفت: شما کار نداشته باش فقط بگو سرهنگ فعال گفته بیا بازرسی ناحیه.
آن شب از خوشحالی داشتم بال در می آوردم .در آن حال و درآن شرایط بسیار سخت دیگر سرما برمن کارساز نبود،انگار خدا ایشان را مامور کرده بود تا ناجی من باشد .
 افسر  نگهبان با توجه به برخورد بسیار گرم جناب سرهنگ فعال ، آن شب تعجب کرده بود که چطور ایشان باوجود رئیس بازرسی ناحیه با من بدینگونه برخورد نموده و   تصور      می کرد من از اقوام ایشانم ویا کسی سفارش مرا نموده
با  این وجود آن شب به صبح رسید و من به بازرسی ناحیه نزد آقای سرهنگ فعال رفته و وارد دفترش شدم آنقدر این بزرگوار مهربان و با وقار بود که حد نداشت و با گرمی از من استقبال نمود آنقدر دفترش مرتب و تمیز وخود ایشان که دیگر هیچ     نمی توان گفت مثل یک منبع نوری تلالع می نمود میزکارش از تمیزی برق می زد حتی یادم هست 2 خودنویس به رنگهای سبز و مشکی  خودنمایی می نمود .
آنقدر چهره  اش  نورانی ، شاداب و بشاش بود که آدم از دیدنش سیر نمی شد  و درجه های نورانی اش را از دیده محو می نمود انگار روح آدم پیشش پر می گرفت ولی حیف که شرایط اجازه ماندن نمی داد .
ایشان فرمودند که امورات بایگانی را انجام دهم و خلاصه من مشغول به کار شدم .
شوق دیدار او قلبم را به تپش وا می داشت و سعی بر آن می نمودم هر از چند گاهی حتی فقط برای دیدار ایشان سری به دفترش بزنم و از صفای وجود و ایمان قلبی اش فیضی ببرم ولی حیف که غافل بودم که با چه انسان والایی  برخورد می کنم سیمای نورانی و و قلب سرشار از عشق و محبتش انسان را از درجات روی شانه اش وا می داشت آنقدر خدا به این مرد درجه داده بود که این درجات پیش چشمش هیچ بود در کار بسیار جدی و مصمم بود و از هیچ خطایی نمی گذشت
او خوب می دانست که این انقلاب با چه مشقاتی به دست آمده وچه راهی در پیش رو دارد او می دانست برای حفظ این سیانت باید ابتدا خود را صیقل دهد و قلب و روح خود را از آلودگی هر چند ناچیز پاک سازد .
اذان ظهر که می شد دلش پر می کشید برای نماز، خوب یادم است که قاضی گویان مرا به نماز فرا می خواند نصایحش به خوبی یادم هست که همیشه در زندگی سعی کرده ام سرلوحه قرار دهم .
با این حال یکسال در خدمت این سرباز امام زمان بودم و باز هم حیف که قدر این گوهر تابناک را ندانستم
بعد از آن در دفتر ریاست دایره عقیدتی سیاسی مشغول به کار شدم و هر از چند گاهی خدمت جناب سرهنگ فعال رسیده   و با دیدن ایشان روحیه می گرفتم چون مدیون محبت والا و شخصیت بی نظیر ایشان بودم و لطف ایشان  زمینه ساز  فردایی بهتر و رشد و بالندگی اینجانب را فراهم نمود.
همزمان با پایان یافتن خدمت مقدس بنده در دانشگاه قبول و به ادامه تحصیل مشغول شدم متاسفانه روزی که برای ترخیص رفته بودم ایشان برای ماموریت رفته بودند و در دفترشان نبودند که حداقل از ایشان به خاطر تمام زحمات وتلاششان تشکرو قدردانی کنم و روی همچو خورشیدشان را ببوسم و این هجران تا ابد باقی خواهد بود.
در دانشگاه که بودم نامه ای برایشان نوشتم تا بتوانم قدردان محبتهایشان باشم ولی هیچگاه جوابی دریافت نکردم تا روز چهارشنبه 20فروردین 88 یعنی 14سال بعد از آخرین دیدار که به ذهنم آمد تا بلکه روی اینترنت اطلاعاتی از این شخصیت والا پیدا کنم که ناگهان وارد سایت حیات شده و چهره نورانی سرهنگ فعال را که با درجه سرتیپی بود مشاهده نمودم و با کمال تعجب دیدم که در سال83 به سوی معبودش پر گشوده و همچو همرزمانش شربت شهادت را نوشیده و وعده حق را لبیک گفته است .
مات و مبهوت شدم نمی دانستم بگریم یا به خدا تبریک بگویم.

 فقط میتوانم بگویم تو لیاقت شهادت داشتی و خدا خواست که تو را ذره ذره ببیندچون تو با ذره ذره وجودت خدا را یافته بودی  همچو آقایت  حسین که خدا بی سر و بدنش را پر از ضربت شمشیر دید و باز ما ماندیم و کوله باری از گناهان...
..

===================================

از تمامی دوستان این شهید بزرگ می خواهم تا خاطرات خویش را به ایمیل بنده ارسال نمایندتا درسایت قرار گیرد باشد تا گوشه از زحمات  و فداکاریهای این عزیز معرفی گردد


مهندس سید مهدی قاضی ::: شنبه 88/1/22::: ساعت 3:57 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید کل : 4296
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
.:: پیوند های روزانه ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
شهید سرتیپ پاسدار رحیم فعال
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت